شایلینشایلین، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 25 روز سن داره

بزرگترین هدیه خدا

بهترین روزهای سال

  این روزا پر از شور و تحرکه پر از شادی و خنده سرشار از حس زندگی و طراوت تو سال گذشته هم این روزها رو دیدی ولی توی وجود من و با احساس من تجربشون کردی ولی امسال تو هم جزوی از این دنیای بیکران هستی و داری با درک خودت حسش میکنی دوست دارم سال های بعد وقتی درکت از این دنیا بحدی رسید که طراوت بهار رو حس کنی تو هم مثل من عاشق این روزها بشی... عاشق انجام دادن کارهای عقب مونده به شوق رسیدن بهار عاشق بوی تمیزی که از هر خونه ای میشه استشمام کرد عاشق ماهی قرمز تنگ بلور عاشق لباسهای نوی عید عاشق سفره هفت سین دوست دارم تو هم مثل من بهترین روزهای سال برات همین روزا باشه دوست د...
25 اسفند 1390

ولنتاین

در شگفتم که چقدر این روزها داره سریع میگذره انگار همین دیروز بود... اولین پست توی وبلاگت رو روز ولنتاین سال گذشته نوشته بودم حالا یک سال میگذره . . . دخترم نهایت عشق رو توی وجود تو تجربه کردم عشقی بدون چشمداشت ...بدون ریا... بدون خودخواهی... تمام زندگی من مال تو چه قدردان باشی چه نه تمام نفس های من برای تو چه بخواهی چه نه   تمام عشق من به پای تو چه عاشقم باشی چه نه    
25 بهمن 1390

9 ماهگی وروجک من

شایلین 9 ماهه میشود دخترم  عشقم  نفسم  آرزوم  همه زندگیم 9 ماهه شد دو تا 9 ماه از اومدنت توی زندگیم میگذره وای که من عاشق عدد 9 هستم  چون 9 ماه توی وجودم رشد کردی بزرگ شدی   نفس کشیدی... همیشه دوست داشتم بدونم زودتر میگی مامان یا بابا!!؟؟؟ ولی تو هر دو کلمه رو با هم یاد گرفتی جوری که اصلا نمیتونم بگم اول گفتی ماما یا بابا... تا دیشب فکر میکردم  فقط در آوردن صداست ولی... ولی وقتی دستای کوچیکتو به سمتم دراز کردی و گفتی ماما باورم شد که ماما گفتنت فقط در اوردن اصوات نیست بلکه یک کلمه است که تو با عشق میگی دیشب عاشق تر از همیشه شدم با اون ماما گفتنت و عدد 9 برام مقدس تر شد چون ...
23 بهمن 1390

بهترین لحظات من...

این زمستون داره با گرمای وجودت میگذره اینقدر سریع که گاهی اوقات تاریخ روزها از دستم در میره عادت کردی توی بغلم میخوابی محکم توی بغلم میگیرمت این قدر به من نزدیک میشی که صدای نفس کشیدنت رو میشنوم  ... هوای گرمی که از بینی کوچولوت خارج میشه رو تنفس میکنم و تمام جسمم سرشار از حس زندگی  میشه ...توی آغوشم آروم میگیری و من آروم تر از تو وقتی دستای کوچیکت رو روی دستام میزاری یاد گرفتی میگی د د د د....  این صداها رو با حالت های مختلف میگی وقتی عصبانی هستی با خشم وقتی خوشحالی با شادی و وقتی متعجبی با تعجب....  با این ددددد گفتن یک دنیا برام حرف میزنی و من سراپا گوش میشم برای شنیدنش وقتی برات شعر میخونم و دستامو تکون م...
20 دی 1390

شب یلدا

  امشب شب یلداست اولین بلند ترین شب سال برای دخملکم امیدوارم عمرت مثل امشب بلند باشه چقدر امشب کنار تو دنیا زیباست ...
30 آذر 1390

شایلین 7 ماهه میشود

شایلین دختر بی همتای من 7 ماهه شد تمام لحظات زندگیم داره با نفس های شایلین پر میشه هر روز با کارهای جدیدش ذوق میکنم و گذر زمان برام نا محسوس شده باورم نمیشه 7 ماه از اومدنش گذشته گاهی اوقات فکر میکنم باید لحظه لحظه این روزها رو زندگی کرد چون هیچ لذتی نمیتونه جاشو بگیره کارهای جدید شایلین: شایلین به خوبی غلت میزنه گرچه خیلی به این کار علاقه نشون نمیده بدون تکیه گاه چند دقیقه ای میشینه خیلی خوب روی پاهاش وایمیسته و روروئکشو کمی حرکت میده با دیدن موهای آدمها حسابی ذوق زده میشه مخصوصا موهای فر اینم چند تا عکس جدید: ...
27 آذر 1390

نیم سالگی دخترم مبارک

  دخترکم 6 ماه گذشت... بهترین و زیبا ترین لحظات رو توی این 6 ماه داشتم روز به روز داری بزرگتر و شیرین تر میشی تا حالا 2 بار غلت زدی خیلی تنبلی دخترم بیشتر از این که ورجه و وورجه کنی صداهای مختلف از دهن کوچولوت در میاری و من و بابات رو دیوونه خودت میکنی دیگه سوپ و فرنی میخوری گه گداری هم یک کم میوه به لبات میزنیم تا با طعم های مختلف آشنا بشی خلاصه خانومی شدی واسه خودت همیشه عاشقتم تولد 6 ماهگیت مبارک       ...
23 آبان 1390

قشنگ ترین روزهای ما

دخترکم من و بابات داریم بهترین روزهای زندگیمون رو میگذرونیم تو هر روز شیرین تر و شیرین تر میشی و من و بابا هر روز عاشق تر از دیروز لذت مادر شدن واقعا غیر قابل توصیفه !  هر روز از خدا میخوام هیچ زنی رو از این لذت محروم نکنه وقتی دستای کوچیکت رو توی دستام میگیرم احساس میکنم دنیا با تمام بزرگیش الان توی دستای منه وقتی چشمهای سیاهت توی چشمام زل میزنه تمام وسعت دنیا رو توشون میبینم وقتی میخندی و صدای خنده هات تموم خونه کوچیکمون رو پر میکنه خوشبختی رو با همه وجودم لمس میکنم همه اینا باعث میشه تا باور کنم همه دنیای من تویی دوستت دارم ...
14 مهر 1390