بهترین لحظات من...
این زمستون داره با گرمای وجودت میگذره اینقدر سریع که گاهی اوقات تاریخ روزها از دستم در میره
عادت کردی توی بغلم میخوابی محکم توی بغلم میگیرمت این قدر به من نزدیک میشی که صدای نفس کشیدنت رو میشنوم ... هوای گرمی که از بینی کوچولوت خارج میشه رو تنفس میکنم و تمام جسمم سرشار از حس زندگی میشه ...توی آغوشم آروم میگیری و من آروم تر از تو وقتی دستای کوچیکت رو روی دستام میزاری
یاد گرفتی میگی د د د د.... این صداها رو با حالت های مختلف میگی وقتی عصبانی هستی با خشم وقتی خوشحالی با شادی و وقتی متعجبی با تعجب.... با این ددددد گفتن یک دنیا برام حرف میزنی و من سراپا گوش میشم برای شنیدنش
وقتی برات شعر میخونم و دستامو تکون میدم تو هم به دستات نگاه میکنی و اون انگشتهای نازت رو توی هوا تکون میدی و من غرق لذت و عشق میشم اگه دراز کشیده باشی پاهات رو میزاری روی زمین باسنت رو میدی بالا و به دو طرف تکونش میدی حتی با نوشتن کارهای زیبات سرشار از شادی میشم
عاشق حرکت نوارهای رنگی تو شبکه IFILM هستی وقتی میبینی با تمام ملکول های بدنت ابراز شادی میکنی و من با دیدن این صحنه دیوونه ات میشم
اگه مشغول دیدن برنامه ای باشی و من یا بابات کانال رو عوض کنیم خیلی عصبانی به ما نگاه میکنی و با اعتراض میگی اه اه اه..... من رو ببخش که برای دیدن این حالت زیبات همش کانال رو عوض میکنم...
جدیدا اسباب بازی هات شدن ظروف پلاستیکی و رنگارنگ آشپزخونه ساعت ها با اون سرگرم میشی
صبح ها وقتی از خواب بیدار میشی با تمام نیروت موهای من بی نوا رو میکشی تا بهم اعلام کنی که از خواب بیدار شدی وقتی چشمامو باز میکنم یک جفت چشم مشکی با یک دنیا عشق بهم نگاه میکنه ...متشکرم که هر روز من رو اینجوری از خواب بیدار میکنی...
ممنوم که این لحظات ناب رو برای من آفریدی شایلین دختر بی همتای من...